رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

اولین قدم های کوچولوی رادینم

عزیز دلم روز جمعه 91/4/23  برای اولین بار وقتی ایستاده بودی وبهت گفتم بیا ، اول دست زدی وبعد سه قدم کوچولو برداشتی و به سمت من اومدی ، در این چند روز چندین بار قدم های کوچک برداشتی وخودت هم برای خودت دست می زنی وکلی کیف می کنی . مدت زمان ایستادنت بدون  کمک از چند دقیقه هم گذشته وکلا در حال بالا کشیدن از میز ، مبل و دیوار و.... هستی ، گاهی وقت ها هم دستتو از تکیه گاهت رها می کنی  وبرای خودت دست می زنی .   قربونت برم رادین جونم. 
26 تير 1391

برگشت از سفر

سلام همه زندگی مامان یک هفته است که از سفر برگشتیم ، یه سفر که یک روزه تصمیم گرفتیم و رفتیم و بهمون هم حسابی خوش  گذشت وبه عمه الهام هم کلی زحمت دادیم . رادین جون شما هم با دانیال کلی بازی کردی فکر نمی کردم به این اندازه مفهوم بازی با بچه ها رو بلد باشی. پنجشنبه صبح با عمه الهام ودانیال کوچولو برای بازدید به کاخ سعدآباد رفتیم وجمعه صبح هم به توچال رفتیم وشما هم برای اولین بار سوار تله کابین شدی ، اولش یکم ترسیدی اما بعدش آروم شدی و اون بالا هوا عالی عالی بود. شنبه هم به شهرمون برگشتیم البته شما اونقدر خسته بازی شده بودی که از تهران تا همدان یکسره خوابیدی وبعدش یکم کسل بودی وبهانه می گرفتی. رادین جون من وبابایی خیلی خیلی دوستت ...
24 تير 1391

یه سفر ناگهانی با رادین جون

رادین جونم ،عزیزم  در سفریم وفرصت ندارم برات بنویسم وفقط چند عکس از سفرت برات می گذارم وبعدا از خاطراتت برات می نویسم............     رادین جون وپسر عمه مهربونش دانیال در توچال      ...
17 تير 1391

11 ماهگی رادین جون

نفسم ، زندگی ام 11 ماهگیت مبارک. واسه خودت آقایی شدی، مهربون وخوش اخلاق ویکمی هم شیطون... دیگه یه جا آرومت نمی گیره ،یکسره  یا دنبال من هستی یا داری یه گوشه ای یه چزی رو دستکاری می کنی. البته اینم بگم   با وجودی که تمام خونه رو قبلا با غلت زدن می رفتی وما هم که فکر می کردیم دیگه چهار دست وپا نمی ری  دو هفته پیش وقتی 10 ماه ونیمت بود شروع به چهاردست وپا رفتن کردی. وقتی هم که 10 ماه و10 روزت بود برای اولین بار ایستاده روی پاهای خودت گذاشتمت  خیلی  ذوق کردی وچند دقیقه همین طور ایستادی البته الان دیگه به راحتی ، بدون تکیه تا چندین دقیقه روی پاهات مقاومت می کنی ، تازه دست می زنی و پاهاتم به نشانه شادی تکون می دی....
5 تير 1391

رادین و باغ

بقیه عکس ها در ادامه مطلب.............    سلام عزیزدلم دیروز به باغ یکی از آشناها نزدیک بیستون رفتیم وشما هم کلی با پانیا بازی کردی و بهت خوش گذشت . برای اولین بار سوار تاب  و ... شدی، اولش یکم ترسیدی اما بعد از چند لحظه خوشت اومد و می خندیدی. رادین 10 ماه و27 روزگی در باغ       --  اینم عکس پانیا کوچولو...........     ...
3 تير 1391

دلتنگی های بابا

سلام به  پسر گل بابا پسر گلم معلومه توهم مث مامان و بابا خیلی دوست داری سریعتر بیای پیشمون،آخه دیشب با مامانت چون خیلی درد داشت و حالش خوب نبود رفتیم بیمارستان دکترا گفتن چون ممکنه قند عسلتون زودتر از موعد دنیا بیاد باید مامانی تو بیمارستان بستری شه،واسه همینم دیشب و امشب مامان بیمارستانه پسر عزیزم یادت نره هوای مامانی رو داشته باشی. امشب برای سلامتی هردوتون دعا میکنم و از ته دل از خدا میخوام صحیح و سالم باشین. ...
3 تير 1390
1